تمام در و دیوارهای این خانه، پر از نقاشیست

گفتگوی اختصاصی با استاد سید ناصر نجفی:

تمام در و دیوارهای این خانه، پر از نقاشیست

 

گوی خبر- مدت‌ها بود که با یکی از دوستانم قصد داشتیم با استاد سید ناصر نجفی تجدید دیداری داشته باشیم و به خانه‌ای که وجب به وجبش پر از نقاشیهایست که هر کدام برای ما پیام، قصه، شعر و داستان‌هایی از دل تاریخ و فرهنگ‌های مختلف دارند، برویم تا اینکه روز موعود فرا رسید و با هماهنگی قبلی به منزل و یا بهتر بگویم منزل نمایشگاه نقاشی استاد سید ناصر نجفی رفتیم.

وقتی زنگ در را زدیم مثل همیشه با خلق وخوی مهربان به استقبالمان آمد. از در حیاط که وارد شدیم همه جا پر از تابلوی نقاشی بود، نقاشی‌هایی که هر کدام برایمان طنازی می‌کردند. از پرتره گرفته تا تصاویر هنرمندان، ادبا وبزرگان و تصویر گل وبلبل و حیوانات، کوه ودشت و دمن، همه وهمه در کنار هم آویزان شده بودند.

بعد از پذیرایی ومهمانوازی اهل خانه که همسر و دختر خانمشون زحمت بسیاری کشیدند، بازدیدمان را همراه با توضیحات استاد نجفی از داخل پذیرایی شروع کردیم. داخل اتاقها، طبقه بالا، طبقه پایین تمام راه پله ها، همه وهمه پر از تابلو‌های بزرگ وکوچک نقاشی بود که استاد نجفی با ذوق و حوصله بسیار خاصی همه آنها را طراحی کرده بود وهمانند یک کودک آنها را نوازش میداد و با آنها سخن می‌گفت.

تقریبا دوساعتی طول کشید تا سه طبقه خانه ایشان را همراه با توضیحات دلنشین و شوخیهایش بازدید کنیم. حسابی انرژی گرفته بودیم، دیدن نقاشیهایش حسابی روح و روانمان را جلا بخشید.

استاد ناصر نجفی جدای از کار نقاشی، یک آرشیو بسیار ارزشمند که شامل بیوگرافی و آثار هنری هنرمندان کردستانی بود را در یک جلد پنج هزار صفحه‌ای کاور کرده بود. خیلی برام جالب بود. کاری بسیار زیبا که استاد با تحمل و درایت تمام آن را تنظیم کرده بودند تا نسل‌های بعد بدانند که کردستان زادگاه چنین هنرمندان، ادبا وروزنامه نگاران نامداری بوده است.

استاد سید ناصر نجفی برایش فرق نمیکند که زمینه‌ای که میخواهد روی آن نقاشی بکشد چه چیزی باشد. گونی، سنگ، تخته، کارتن شیرینی ظروف ملامین و…….

استاد سید «ناصر نجفی» در سال ۱۳۳۰ (ه‌ش) در محله قطارچیان شهر سنندج دیده به جهان گشود. نقاشی را از دوران دبیرستان، سال ۱۳۴۷ و در شهر بانه در مدرسه‌ای که برادرش سید «عبدالله نجفی» مدرس و دبیر هنر آن بود، شروع کرده و در همان سال در مسابقات هنری رشته نقاشی (کچ پاستل) به مقام اول رسید. سپس به مسابقات استانی در سنندج راه پیدا کرد و بعدا در اردوی دانش آموزی شهرستان رامسر شرکت و مقام‌های هنری دانش‌آموزی را کسب کرد.

پس از گذراندن تحصیلات متوسطه به استخدام شهربانی و دانشگاه پلیس درآمد و سال‌ها در خدمت نظام در شهرستان‌های بانه، مریوان، سنندج، تبریز، گیلان و مازندران مشغول به‌کار شد.

باتوجه به مشغله خدمتی سخت و شبانه‌روزی، ایشان کماکان به فعالیت‌های هنری خود اعم از کشیدن تابلو‌های محسورکننده‌ی نقاشی ادامه داده و در حال حاضر که چند سال است که از بازنشستگی ایشان می‌گذرد، همچنان با جدیت وخلایقت بیشتری به خلق تابلو‌های بی‌بدیل می‌پردازند.

منزل شخصی این هنرمند کرد، بالغ بر ۷٠٠ تابلو زیبا از طرح‌ها و رنگ‌های مختلف دارد که بر روی دیوار اتاق‌ها و راهرو‌های خانه، خود نمایی کرده و آنجا را به نمایشگاهی خانگی و به کانون گرمی برای بازدید هنرمندان و هنردوستان مهیا کرده است.

استاد در مورد نمایشگاه خانگی خود و نحوه کارتان بیشتر بگویید؟

پس از بازنشستگی در منزل شخصی‌ام در محله مبارک آباد اتاقی را به کارگاه تبدیل کرده و تا نیمه‌های شب سرگرم کشیدن تابلو‌های مختلف هستم و با رنگ و روغن، دوده بخاری، خط، خاک وگل نقش آفرینی می‌کنم.

بنظر شما یک نقاش چه ویژگی‌هایی داشته باشد تا در کارش موفق شود؟

یک نقاش قبل از تکنیک باید روحش پاک باشد، باید گیرنده هایش نسبت به آدم‌های معمولی حساس‌تر و روی کارش متمرکز‌تر باشد. نقاش باید احساس هنری و لطیفی داشته باشد و به دور از تنگ نظری ذهن خود را مملو از درگیری‌های روزمره نماید. نقاش باید مردمی ومهربان باشد.

استاد تکنیک و سبک آثارتان به چه شیوه‌ای است؟

سبک رئالیسم یا واقع گرایی دقیقا با تار و پود روح من سازگار است چرا که فکر می‌کنم با این شیوه کار، بهتر می‌توانم با مردم ارتباط برقرار کنم وهمیشه هم به هنرمندان تازه کار تاکید میکنم که سادگی در هنر نقاشی زیبایی آن را دو چندان می‌کند.

در کارهایتان بیشتر از چه مواردی الهام می‌گیرید؟

اکثر تابلو هایم نشات گرفته از طبیعت زیبای کردستان و مناطق بکر و دیدنی آن است. طبیعت گرایی و زندگی واقعی مردم سوژه‌های مورد علاقه من است. کوه آبیدر را از پنجره خانه‌ام بار‌ها موضوع قرار داده‌ام و از به تصویر کشیدن آبیدر و ابهت اش لذت می‌برم. بالا و پایین رفتن مردم از کوه آبیدر، خاتو زین، دربی قدیمی کول بران و جاده‌های مال رو در کوه‌های سر به فلک کشیده اورامانات، دستمایه اصلی نقاشی‌های من را تشکیل می‌دهد.

برای آموختن خطاطی در سال ۱۳۶۰ در شهرستان رشت نزد زنده یاد استاد ملک مطیعی (برادر زنده یادکیومرث ملک مطیعی، هنر پیشه معروف سینما) رفتم و خط نستعلیق و شکسته نستعلیق را فرا گرفتم؛ و بعد‌ها کارم را در تهران نزد اساتیدی همچون جواهر پور، کابلی و مششعی در انجمن خوشنویسان ادامه دادم.

با این همه سختی‌های کار نظامی که با دنیای هنر هماهنگ نیست چطور شد که بطرف نقاشی و هنر روی آوردید؟

این مساله برای خیلی‌ها واقعا جای سوال دارد، همانطور که گفتم از دوران دبیرستان شیفته هنر شدم و پس از استخدام در نظام هم نتوانستم عشق و علاقه خودم را نسبت به هنر فراموش کنم. هر روز بعد از کار اداری و انتظامی شروع به کشیدن نقاشی می‌کردم، و شب‌ها نیز تا دیر وقت مشغول نقاشی و تمرین بودم. چه ضعف‌ها و نواقص یا مشکلاتی را در فعالیت‌های هنری می‌بینید؟ باید بگویم متاسفانه در رشته نقاشی به ندرت گردهمایی‌هایی تشکیل می‌شود و در صورت برگزاری نیز، اغلب پیشکسوتان در این جلسات نقشی ندارند. در شهر‌هایی مانند بوکان، سقز و مهاباد اغلب هنرمندان گردهمایی برگزار میکنند که در آن به تبادل نظر می‌پردازند، اما متاسفانه در سنندج شاهد اینچنین رویداد‌هایی نیستیم.

خبرنگار/کویستان عبدالحکیمی

گفتگو