تلاش ترامپ براي تكرار نسخه‌كيسينجر /روياي امريكا براي جدا كردن چين از روسيه محقق نمي‌شود

کد خبر: 
۱۱۲۱۸

تلاش ترامپ براي تكرار نسخه‌كيسينجر /روياي امريكا براي جدا كردن چين از روسيه محقق نمي‌شود

سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۴ ۰۹:۱۱

گوی خبر-  بسیاری از سیاست‌گذاران خارجی امریکایی رویای تبدیل شدن به هنری کیسینجر بعدی را در سر دارند. چه بپذیرند و چه نپذیرند، آنها او را به عنوان مدل محاسبات دقیق منافع ملی، هوش ژئوپلیتیکی و تعهد به دیپلماسی می‌بینند. واقعیت آن است که او رهبر بزرگی بود که توافق‌های عظیمی با اثراتی جهانی برقرار کرد. حال آنکه هیچ حرکت دیپلماتیکی بیشتر از گشایش روابط ایالات‌متحده با چین در سال ۱۹۷۲، به طور خلاصه و البته نماد کیسینجر نیست.

با گرم‌تر شدن رقابت قدرت‌های بزرگ، سیاست‌گذاران فعلی ایالات‌متحده ممکن است وسوسه شوند که برای تکرار موفقیت کیسینجر، یک «کیسینجر معکوس» را طراحی کنند؛ یعنی نزدیک‌تر کردن روسیه به ایالات‌متحده برای برقراری تعادل با چین به عنوان قدرتی در حال ظهور. به عبارتی دیگر چنین سیاستی معکوس رویکرد و استراتژی است که کیسینجر از سال ۱۹۷۱ آغاز کرد، یعنی همان زمانی که به عنوان مشاور امنیت ملی رییس‌جمهور ریچارد نیکسون خدمت می‌کرد. در یک مقاله تاثیرگذار که در سال ۲۰۲۱ توسط شورای آتلانتیک منتشر شد، نویسنده ناشناس آن که یک مقام سابق دولتی بود، پیشنهاد داد که واشنگتن باید روابط خود با روسیه را دوباره متعادل کند، چراکه منافع پایدار ایالات‌متحده ایجاب می‌کند که از عمیق‌تر شدن بیشتر اتحاد مسکو-پکن جلوگیری شود. در چند ماهه ابتدایی دولت ترامپ به نظر می‌رسید که رییس‌جمهوری امریکا به این ایده گرایش پیدا کرده است. از طرفی مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات‌متحده خواستار آن شده است که واشنگتن با مسکو روابط مثبتی برقرار کند، به جای اینکه بگذارد روسیه کاملا وابسته به چین شود. اجرای ایده «کیسینجر معکوس» همچنین بهانه کاملی برای توجیه موقعیت ترامپ درقبال ولادیمیر پوتین رییس‌جمهور روسیه است. واقعیت آن است که امریکایی‌ها از پوتین خوششان نمی‌آید، اما اگر پذیرش رهبر روسیه توسط ترامپ به عنوان یک حرکت عملی و مبتنی بر رئال‌پولیتیک یا به هر طریق دیگری مشابه اقدامات کیسینجر ارایه شود، ممکن است آن را بپذیرند.

در نگاه اول، دور کردن روسیه از چین به منظور تغییر تعادل قدرت به نفع ایالات‌متحده جذاب به نظر می‌رسد، اما در واقعیت این ایده یک خطای محاسباتی است. مهم‌ترین نکته آن نیز این است که مقایسه شرایط کنونی با دوران جنگ سرد در دهه ۱۹۷۰ قیاس نادرستی است. در آن زمان، واشنگتن یک شکاف عمیق بین چین و شوروی را شناسایی و درنهایت از آن بهره‌برداری کرد تا روابط خود با پکن را بهبود بخشد. امروز، اما نه تنها چنین شکافی میان مسکو و پکن وجود ندارد، بلکه هر دو بازیگر اکنون شرکای استراتژیک واقعی هستند. هم پوتین و هم شی جین‌پینگ، رهبر چین، ایالات‌متحده را بزرگ‌ترین تهدید برای کشور‌های خود می‌بینند و یک رابطه نهادینه براساس منافع مادی همگرا و ارزش‌های مشابه استبدادی بنا کرده‌اند. پوتین نیز دلیلی ندارد که حمایت گسترده، ملموس و قابل اعتماد چین از اقتصاد غیرنظامی و صنعت دفاعی روسیه را کنار بگذارد، آن‌هم در ازای روابطی با واشنگتن که ممکن است حتی پس از پایان دوره ترامپ در ۲۰۲۸ دوامی نداشته باشد!

علاوه بر این، در صورتی که ایالات‌متحده به طرز غیرمحتملی بتواند روسیه را از چین جدا کند، همچنان آشتی مجدد با کرملین فواید واقعی زیادی برای مردم امریکا به همراه نخواهد داشت. در عوض هزینه‌های سنگینی به منافع دیگر ایالات‌متحده متحمل خواهد کرد. از طرفی پوتین نیز هیچ‌گاه به ایالات‌متحده کمک نخواهد کرد تا چین را مهار یا از اقدامات احتمالی بازدارد. در عوض، او از تمایل امریکا برای بهبود روابط نهایت استفاده را خواهد کرد تا واشنگتن و پکن را علیه یکدیگر بازی دهد. همزمان مسکو نیز به بازسازی اقتصادی و نظامی روسیه می‌پردازد. در این راستا حتی فرآیند جلب حمایت مسکو نیز آسیب‌زننده خواهد بود، چراکه هرگونه لطفی که ایالات‌متحده به روسیه داشته باشد، اروپا را بیگانه و از واشنگتن دور می‌کند. در عین حال از نظر نظامی آن‌قدر که ناتو می‌تواند به ایالات‌متحده کمک کند، روسیه چیزی برای ارایه ندارد و به عنوان شریک تجاری و سرمایه‌گذاری، در مقایسه با اتحادیه اروپا، در سطحی پایین‌تر قرار گرفته است. بنابراین به نظر می‌رسد تلاش برای جلب روسیه به معنای تعویض مجموعه‌ای قوی، ثروتمند و قابل اعتماد از متحدان با یک شریک ضعیف است. مبادله‌ای که کیسینجر، که البته یک رئالیست متعهد بود، هرگز آن را انجام نمی‌داد

تاریخ همیشه تکرار نمی‌شود

از طرفی اساسا ایده آشتی با چین از نیکسون آغاز شد نه کیسینجر. نیکسون در سال ۱۹۶۷، قبل از اینکه رییس‌جمهور شود، در مقاله‌ای در مجله فارن افرز نوشت که «هر سیاستمدار امریکایی در قبال آسیا باید فورا با واقعیت چین مواجه شود و واشنگتن نمی‌تواند چین را برای همیشه خارج از خانواده ملل رها کند، جایی که آیین بازیگر به پرورش توهمات خود، نگهداشتن نفرت‌ها و تهدید همسایگان خود بپردازد.»

نیکسون در آن برهه زمانی می‌توانست در مورد آشتی فرضیه‌پردازی کند به این دلیل که مائو تسه‌تونگ، رهبر چین، به این کار علاقه‌مند بود. اگرچه واشنگتن هنوز به این شک داشت که پکن و مسکو به طور پنهانی هماهنگ باشند، اما به واقع اتحاد چین و شوروی از اواخر دهه ۱۹۵۰ بعد از بروز تفاوت‌های شدید میان مائو و نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، به پایان رسیده بود. بنابراین چین و اتحاد جماهیر شوروی تا اواخر دهه ۱۹۶۰، عملا در حال جنگ بودند: درگیری‌هایی که در مرز شمال شرقی آنها در اطراف جزیره ژنباو، که در رودخانه‌ای که این دو کشور را از هم جدا می‌کرد واقع شده، به حدی شدید شد که مائو حتی در آگوست ۱۹۶۹، رهبران سیاسی روسیه را از پکن خارج کرد. در عین حال، چین در داخل کشور از افراطی‌گری‌های انقلاب فرهنگی رنج می‌برد. بنابراین، زمانی که کیسینجر برای اولین‌بار در سال ۱۹۷۱ وارد پکن شد، چین فقیر، منزوی، ناکارآمد و در حال جنگ با شوروی بود. کیسینجر نیازی نداشت تا همتایان چینی‌اش را متقاعد کند که از مسکو فاصله بگیرند، چراکه شریکان پیشین قبلا از هم جدا شده بودند.

اکنون نیز روابط کنونی میان روسیه و چین کاملا متفاوت از گذشته است. هیچ شکافی برای بهره‌برداری وجود ندارد. البته که پکن در قبال عملیات نظامی روسیه در اوکراین در سال ۲۰۲۲ با احتیاط عمل کرده است: به واقع چین به جای مخالفت، از رای دادن به قطعنامه‌های سازمان ملل که جنگ را محکوم می‌کرد، خودداری کرده است. از طرفی رهبران پکن هرگز الحاق سرزمین‌های اوکراینی توسط مسکو را به رسمیت نشناخته‌اند. همچنین تاکنون از ارسال سیستم‌های کامل تسلیحاتی به روسیه خودداری کرده و با دقت و وسواس از تحریم‌های غربی دوری جسته‌اند. این مواضع که البته به نظر می‌رسد کرملین را ناامید کرده است، همچنان نتوانسته شکاف بزرگی میان دو بازیگر به وجود بیاورد. درنهایت، آنچه که پوتین و شی را متحد می‌کند، بسیار بیشتر از آن چیزی است که آنها را از هم جدا می‌کند.

فارغ از دلایل گفته شده رهبران روسیه و چین یک دیدگاه مشترک در باب سیاست جهانی دارند که به‌وسیله تعهد مشترکشان به استبداد و دشمنی مشترکشان با ایالات‌متحده تقویت می‌شود. هر دو بازیگر از سوی کشور‌های دموکراتیک و ایده‌های دموکراتیک تهدید‌های جدی را احساس می‌کنند. پوتین و شی به طور مداوم ایالات‌متحده را به خاطر حمایت از «انقلاب‌های رنگی» در همسایگی‌هایشان و تلاش برای مهار قدرت روسیه و چین در اروپا و آسیا به ترتیب، مورد انتقاد قرار داده‌اند. آنها همچنین معتقدند که ایالات‌متحده بزرگ‌ترین تهدید برای ثبات داخلی و امنیت خارجی کشورهایشان است. از دیدگاه آنها، واشنگتن قدرت بسیار زیادی در جهان دارد و در ترویج دموکراسی و حقوق بشر بیش از حد پیشرفته است. آنها به صورتی هدفمند می‌خواهند نفوذ اقتصادی، نظامی و سیاسی ایالات‌متحده را کاهش دهند و نظم بین‌المللی لیبرال که ایالات‌متحده از زمان جنگ جهانی دوم به آن تکیه کرده است را تضعیف کنند. در این مسیر است که دو کشور یکدیگر را به عنوان شرکای حیاتی خود می‌بینند. حال آنکه ترامپ ممکن است متعهد به ترویج دموکراسی یا حفظ نظم بین‌المللی لیبرال نباشد، اما هم پوتین و هم شی انتظار دارند که یک رییس‌جمهور نتواند دهه‌ها استراتژی و سنت سیاست خارجی ایالات‌متحده را از بین ببرد.

در همین حال پوتین و شی فقط به دنبال این نیستند که جهان را برای اهداف خود امن کنند؛ آنها همچنین می‌خواهند قواعد، هنجار‌ها و نهاد‌های بین‌المللی را به‌گونه‌ای شکل دهند که هم‌راستا با استراتژی‌شان باشد، این استراتژی حتی ممکن است مشروع‌تر از دموکراسی و سرمایه‌داری نیز تلقی شود. هر دو رهبر برای پیشبرد این دیدگاه، از طریق سازمان‌های چندجانبه‌ای که ایالات‌متحده را مستثنی می‌کنند، عمل می‌کنند؛ در همین راستا می‌توان به گروه ده‌کشوری موسوم به بریکس و سازمان همکاری شانگهای که روسیه و چین از اعضای بنیان‌گذار آن هستند، اشاره کرد.

از نگاهی دیگر ارتباط شخصی نزدیک میان پوتین و شی تسهیل‌کننده و تقویت‌کننده همکاری‌های دو کشور است. پوتین، شی را به عنوان مهم‌ترین شریک خود در جهان می‌بیند و شی نیز که پدرش مدیریت اتحاد چین و اتحاد شوروی در دوران مائو را برعهده داشت، ارتباط خاص و ویژه‌ای با روسیه دارد. هر دو رهبر همچنین ده‌ها بار با یکدیگر ملاقات کرده‌اند. آنها یکدیگر را دوست دارند یا اگر دوست ندارند، بسیار خوب روابط خود را در رسانه‌ها و در میان عموم به تصویر می‌کشند. چنانکه در مقاطعی تاریخی خیانت و بی‌اعتمادی بین روسیه و چین، که با فتح سرزمین‌های چینی توسط روس‌ها، تقابل حوزه‌های نفوذ، تفاوت‌های فرهنگی و اختلافات مرزی همراه بود، می‌توانست مانع روابط دو جانبه شود. اما پیوند‌های شخصی پوتین و شی این تنش‌های بالقوه را خنثی می‌کند. به عبارتی تا زمانی که هر دو رهبر در قدرت باشند، اختلافی بین کشور‌های آنها وجود نخواهد داشت.

تمام این موارد همچنین به گسترش سریع منافع اقتصادی و نظامی بین روسیه و چین کمک کرده است. در چند دهه گذشته، دو کشور به طور فزاینده‌ای در زمینه فروش انرژی، توافقات سرمایه‌گذاری، انتقال تسلیحات، پروژه‌های صنعتی دفاعی و تمرینات نظامی مشترک همکاری کرده‌اند. وابستگی روسیه به چین پس از عملیات نظامی روسیه در اوکراین در سال ۲۰۲۲ به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته است. در سال ۲۰۲۳، تجارت دوجانبه به بیش از ۲۴۰ میلیارد دلار رسید که بالاترین مقدار آن تاکنون بود. روسیه نیز پس‌از ازدست دادن بازار‌های نفتی و صادراتی خود در اروپا، برای تامین مالی جنگ خود به درآمد‌های حاصل از فروش انرژی به چین وابسته شده است. در همین حال شرکت‌های دفاعی روسیه اجزای حیاتی از چین دریافت می‌کنند تا سلاح‌های جدید بسازند. چین نیز به سرعت صادرات کالا‌های مصرفی خود به روسیه را افزایش داده است؛ صادراتی که جایگزین کالا‌های غربی می‌شود. در همین راستا طبق گزارش یک گروه تحقیقاتی، تنها در بخش خودروسازی، سهم بازار چین در روسیه از ۹ درصد در سال ۲۰۲۱ به ۶۱ درصد در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته است.

پوتین، شی را رها نمی‌کند

در شرایط کنونی و با آغاز به کار دولت جدید در ایالات‌متحده، تهدید به الحاق و همچنین وضع تعرفه‌های جدید، ترامپ را با سرعت شگفت‌انگیزی به عامل آشفتگی در رقابت قدرت‌های بزرگ تبدیل کرده است. همزمان به واسطه خصومت‌ورزی ایالات‌متحده به متحدانش، به‌ویژه در اروپا و امریکای شمالی، شرایط برای قدرت‌های اقتصادی جهان پیچیده‌تر شده است. ترامپ همچنین ازسویی سعی کرده با نزدیک شدن به پوتین، عضویت اوکراین در ناتو را از دستور کار خارج کند. همزمان هم‌صدا با روسیه، کره‌شمالی و سایر کشور‌های مخالف در مورد قطعنامه‌های سازمان ملل در‌خصوص جنگ اوکراین رای داده است. رییس‌جمهور امریکا در عین حال بر این گزاره تاکید کرده که اوکراین باید بخشی از خاک خود را به روسیه واگذار کند تا جنگ پایان یابد. ترامپ حتی پیش از رسیدن به توافق صلح، اشاره کرده که ممکن است تحریم‌ها علیه شرکت‌های روسی لغو شوند. دشمنی بی‌دلیل با متحدان، قدرت و نفوذ ایالات‌متحده در جهان را تضعیف می‌کند و این مستقیما با اصول واقع‌گرایانه‌ای که سبک کیسینجر را تشکیل می‌داد، در تضاد است. شوق ترامپ برای اعطای امتیازات گسترده به پوتین همچنین نشان می‌دهد که او رابطه ایالات‌متحده با روسیه را مهم‌تر از روابط با اوکراین یا سایر کشور‌های اروپا می‌داند.

در رابطه با پوتین، اما همان‌طور که انتظار می‌رفت، او در حال بهره‌برداری از تمایل ترامپ برای دوستی با مسکو است. در ماه مارس، پس از اینکه ترامپ پیشنهادات متعددی به روسیه به عنوان انگیزه‌ای برای امضای توافق آتش‌بس ارایه داد، پوتین درخواست‌های بیشتری کرد. از جمله خواستار توقف انتقال تسلیحات و به اشتراک‌گذاری اطلاعات با اوکراین و همچنین خواستار برکناری ولودیمیر زلنسکی، رییس‌جمهور اوکراین شد. این درحالی است که ممکن است پوتین و تیمش از جلسات خصوصی با مقامات دولت ترامپ و همچنین همکاری با ایالات‌متحده به عنوان ابزاری برای متعادل کردن روابطشان با چین استفاده کرده و بدین طرق واشنگتن را فریب می‌دهند. اما به ادعای ناظران همه اینها فقط یک بازی خواهد بود. پوتین، شی جین‌پینگ را یک شریک ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی قلمداد می‌کند. قطعا او این رابطه را به خاطر وعده‌های مبهم به بهبود روابط با ایالات‌متحده رها نخواهد کرد.

تصویر پوتین از ایالات‌متحده به عنوان بزرگ‌ترین دشمن خود نتیجه سال‌ها تجربه است، از همین رو بعید است که اکنون این کشور به راحتی رویکردش را تغییر دهد. دستیاران و متحدان رهبر روسیه همچنان همان نگاه بنیادی را دارند. هر چند که رهبر روسیه ممکن است باور داشته باشد ترامپ خواهان روابط نزدیک‌تر است، اما او درباره بنیان‌های سیاست خارجی ایالات‌متحده چنین تصوری نخواهد داشت. او به خوبی می‌داند که رییس‌جمهور ایالات‌متحده تاثیر زیادی دارد، اما کنترل کاملی بر فرآیند تصمیم‌گیری در سیاست خارجی ایالات‌متحده ندارد. پوتین خود نیز شاهد بود که ترامپ در دولت اولش نتوانست مزایای ملموسی برای مسکو به ارمغان بیاورد، مانند لغو تحریم‌ها یا قطع کمک‌های نظامی امریکا به اوکراین. پس از حمله روسیه به اوکراین، اعتماد عمومی امریکایی‌ها به پوتین بیشتر کاهش یافته است. حال اگر ترامپ بخواهد پوتین را از شی جدا کند، موانع داخلی قدرتمندی گزینه‌های او را محدود خواهد کرد.

علاوه بر این، پوتین می‌داند که ترامپ فقط چهار سال رییس‌جمهور خواهد بود و ممکن است تنها دو سال کنترل کنگره را دراختیار داشته باشد؛ درحالی که شی می‌تواند چین را برای دهه‌ها یا بیشتر رهبری کند. با توجه به حمایت‌های کمی که در ایالات‌متحده برای چرخش به سمت روسیه وجود دارد، پوتین نیز با این ذهنیت انتظار دارد که هر نوع نزدیک شدن به واشنگتن سریعا به پایان خواهد رسید، چراکه حتی خود ترامپ نیز غیرقابل اعتماد است. به عنوان مثال، علاقه‌ای که ترامپ به کیم جونگ اون، رهبر کره‌شمالی در دوره اول خود ابراز کرد، فراتر از نامه‌های افراطی و دو اجلاس نافرجام پیش نرفت و هیچ تغییر معناداری در روابط ایالات‌متحده و کره‌شمالی ایجاد نشد.

از طرفی پوتین همچنین می‌داند که ترامپ نمی‌تواند به اندازه شی گزینه‌های ایده‌آلی به او پیشنهاد دهد. واشنگتن نمی‌تواند خلأ‌هایی که روسیه در صورت ترک شراکت استراتژیک خود با چین با آن مواجه خواهد شد، پر کند. به عنوان مثال، ایالات‌متحده نمی‌تواند قرارداد‌های انرژی چین با روسیه را جایگزین کند زیرا روسیه در حال حاضر خودکفا است. سیاست‌گذاران و شرکت‌های دفاعی ایالات‌متحده همچنین خیلی تمایل ندارند که توانایی‌های نظامی و صنعتی دفاعی روسیه را بازسازی کنند. از این رو بانک‌ها و شرکت‌های خصوصی ایالات‌متحده با توجه به زیان‌هایی که از سرمایه‌گذاری‌های قبلی در روسیه متحمل شده‌اند و همچنین وضعیت بد قانون‌گرایی در روسیه امروز و از سویی دیگر ترس از تحریم‌های دوباره، تردید دارند که دوباره به اقتصاد روسیه وارد شوند.

در این شرایط اگر به نظر می‌رسد ترامپ در حال پیشبرد روابط خود با پوتین است، شی، اما کارت‌های بسیاری برای بازی دارد تا روسیه را در دایره خود حفظ کند. چین می‌تواند به سرعت همکاری‌های خود در زمینه انرژی فسیلی با روسیه را گسترش دهد؛ مانند نهایی کردن پروژه گاز طبیعی «قدرت سیبری ۲» که سال‌هاست به تاخیر افتاده است. پکن همچنین می‌تواند کمک‌های خود به پایگاه صنعتی دفاعی روسیه را افزایش دهد. در هر صورت راه‌های زیادی وجود دارد که پکن می‌تواند با توسل بدان همکاری‌های دیپلماتیک خود با روسیه در سازمان ملل و در مناطق کلیدی منافع مشترک، مانند خاورمیانه و امریکای لاتین را تقویت کند.

چرخش پرهزینه

وقتی کیسینجر و نیکسون در اوایل دهه ۱۹۷۰ چین را به ایالات‌متحده نزدیک کردند، این اقدام به واشنگتن اهرم فشاری برای مذاکرات با شوروی‌ها در زمینه کنترل تسلیحات، دتاتت (کاهش فشار و تنش میان دو بازیگر) و مسائل دیگر ارایه داد. بعد‌ها نیز یعنی پس از عادی‌سازی روابط ایالات‌متحده و چین (و حمله شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹)، ایالات‌متحده و چین یک تاسیسات مشترک برای نظارت بر آزمایش‌های هسته‌ای و موشکی شوروی ایجاد کردند. پس از آن نیز همکاری‌های دفاعی خود را آغاز کردند. زمانی که چین در دهه ۱۹۸۰ اقتصاد خود را به روی جهان باز کرد، کسب و کار‌ها و مصرف‌کنندگان امریکایی از رشد بخش تولیدی چین بهره بردند. این درحالی است که امروزه همکاری ایالات‌متحده با روسیه منافع مشابهی را به دنبال ندارد.

پوتین و روسیه کمترین چیزی برای ارایه به یکدیگر دارند؛ اهرم‌هایی که منافع امنیتی ایالات‌متحده را تامین کند و آنچه را هم دارند، به کار نخواهند گرفت. هدف واشنگتن از جذب مسکو به طرف خود، تضعیف موقعیت پکن، ازجمله توانایی آن در گسترش قدرت نظامی در منطقه خود است. اما نیرو‌های مسلح روسیه، که تاکنون توانسته‌اند در برابر اوکراین مقاومت کنند، نمی‌توانند انتظار داشته باشند که در زمینه مهار چین کمک زیادی به ایالات‌متحده کنند. حتی اگر روسیه نیروی نظامی خود را تقویت کند، پوتین هرگز آن را علیه چین به کار نخواهد برد. او همچنین سربازان، موشک‌ها یا کشتی‌های اضافی روسی را برای جلوگیری از تجاوز چین در آسیا مستقر نخواهد کرد.

بنابراین پوتین می‌داند که هم‌صدایی کامل با ایالات‌متحده به هیچ‌وجه قابل تصور نیست. از طرفی شرکای غربی واشنگتن هرگز موافقت نخواهند کرد که روسیه را به اتحادیه اروپا یا ناتو دعوت کنند یا حتی به گروه هفت بازگردانند. به دلیل این مسائل است که مسکو از موقعیتی که هم‌اکنون دارد، دست نخواهد کشید و از پیوستن به سازمان‌های تحت حمایت پکن مانند بریکس یا سازمان همکاری شانگهای عقب‌نشینی نخواهد کرد. از این رو سیاستمدارانی که روی ایجاد یک شراکت جدید ایالات‌متحده و روسیه خیال‌پردازی کرده و شرط‌بندی می‌کنند، ممکن است معتقد باشند که پوتین می‌تواند در شورای امنیت سازمان ملل، چین را منزوی کند. با این حال، این موضوع به خودی خود برای ایالات‌متحده ارزش زیادی ندارد، زیرا پکن همچنان حق وتو در این شورا دارد.

مسکو همچنین به دلایل دیگری نمی‌تواند پیشنهاد اقتصادی جذابی برای واشنگتن داشته باشد. ایالات‌متحده صادرکننده خالص سوخت‌های فسیلی است و به واردات اضافی انرژی از روسیه نیازی ندارد. پوتین ممکن است فرصت‌های سرمایه‌گذاری جدیدی را به شرکت‌های امریکایی ارایه دهد، اما این شرکت‌ها پیش از این وقتی تلاش کردند در روسیه کسب و کاری برای خود داشته باشند، تجربه‌های منفی زیادی داشته‌اند. به عنوان مثال، شرکت نفت و گاز اکسون‌موبیل یک مشارکت مشترک چند میلیارد دلاری با شرکت دولتی انرژی روس‌نفت امضا کرد؛ هرچند این مشارکت پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ پایان یافت. داستان‌های هشدارآمیز زیادی از زبان کارآفرینان امریکایی مطرح می‌شود که برای حفاظت از حقوق مالکیت خود و گاهی آزادی شخصی‌شان در سیستم داخلی قانون روسیه دچار مشکل شده‌اند. بنابراین، هم‌صدایی دیپلماتیک به احتمال زیاد در کوتاه‌مدت نمی‌تواند منافع مادی قابل توجهی به همراه داشته باشد.

همان‌طور که مذاکرات بر سر آتش‌بس در اوکراین نشان داده‌اند پوتین هیچ علاقه‌ای به دادن امتیازی بدون دریافت امتیازی متقابل در ازای آن یا حتی پس از دریافت امتیازات قابل توجه ندارد. او قطعا درخواست‌های زیادی از واشنگتن خواهد داشت تا از پکن فاصله بگیرد. یکی از این درخواست‌ها می‌تواند واگذاری کنترل کامل اوکراین به روسیه باشد. خارج کردن سربازان امریکایی از اروپا و تضعیف، شاید حتی ترک ناتو، می‌تواند درخواست دیگری باشد. پس از امضای یک پیمان دفاعی جدید با کره‌شمالی در سال ۲۰۲۴، پوتین حتی ممکن است خواستار تغییرات در استقرار نظامی ایالات‌متحده در کره‌جنوبی شود، امری که ترامپ در دوران اول ریاست‌جمهوری خود نیز آن را بررسی کرده بود.

درنهایت، اما باید گفت دنبال کردن روابط نزدیک‌تر با روسیه هزینه زیادی برای روابط ایالات‌متحده با شرکای قابل اعتماد و توانمندتر آن خواهد داشت. پذیرش کامل مسکو می‌تواند شوک‌هایی به متحدان ایالات‌متحده در اروپا و آسیا وارد کند و اعتبار این ائتلاف‌ها را در زمانی که بسیاری از کشور‌ها نگران تعهدات ایالات‌متحده هستند، ضعیف‌تر کند. متحدان ممکن است حتی از خرید سلاح‌های امریکایی خودداری کنند، اشتراک‌گذاری اطلاعات را متوقف کنند و تجارت و سرمایه‌گذاری خود را با ایالات‌متحده کاهش دهند. حتی این احتمال وجود دارد که کشور‌های اروپایی یک ائتلاف جدید بسازند که واشنگتن را از آن حذف کند. برخی از کشور‌های غیرهسته‌ای، به ویژه در آسیا، ممکن است اگر روابط نزدیک‌تر ایالات‌متحده و روسیه را شاهد باشند، تصمیم بگیرند زرادخانه‌های هسته‌ای خود را بسازند و این بدان معناست که ایالات‌متحده دیگر اولویتی برای امنیت کشور‌های تحت پوشش هسته‌ای خود قائل نیست. در نهایت، تلاش برای جدا کردن روسیه از چین هم از نظر عملی و هم از نظر اخلاقی نادرست است، زیرا به پوتین سطح زیادی از قدرت را اعطا می‌کند. در این شرایط مسکو تبدیل به بازیگر محوری در رقابت میان پکن و واشنگتن خواهد شد، چراکه ایالات‌متحده احتمالا یکی از مشکلات اصلی ژئوپلیتیکی پوتین را حل خواهد کرد و آن وابستگی بیش از حد او به چین و همزمان محدودیت نفوذش بر پکن است.

«مایکل مک‌فول، استاد علوم سیاسی، پژوهشگر ارشد در موسسه هوور و نویسنده کتاب «اتوکرات‌ها در برابر دموکرات‌ها: چین، روسیه، امریکا و نظم جهانی جدید»

اوان اس. مدیروس، استاد و رییس کرسی مطالعات آسیایی مدرسه خدمات خارجی دانشگاه جورج‌تاون و مشاور ارشد در گروه آسیایی و نویسنده کتاب «رقبای سرد: عصر جدید رقابت استراتژیک ایالات‌متحده و چین»


برچسب‌ها: 
دونالد ترامپ
منبع خبر: