۲۷ فروردین ۱۴۰۴ :: ۱۶ آوریل ۲۰۲۵ :: ۱۸ شوال ۱۴۴۶
گوی خبر- دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، از زمان بازگشت به قدرت در دی ۱۴۰۳، رویکردی متمایز در مذاکرات با اوکراین و ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور این کشور، اتخاذ کرده که ترکیبی از فشار حداکثری، دیپلماسی نمایشی، و معاملهگری اقتصادی را در بر دارد. این مدل مذاکراتی که در جریان دیدارها و تماسهای متعدد از جمله نشست پرتنش کاخ سفید در ۹ اسفند ۱۴۰۳ و مکالمات بعدی شکل گرفته، نه تنها روابط آمریکا و اوکراین را تحت تأثیر قرار داده، بلکه نشاندهنده تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده به سمت یک الگوی عملگرایانه و نتیجهمحور است. این گزارش الگوی مذاکراتی ترامپ را در سه محور اصلی - فشار تاکتیکی، استفاده از اهرمهای اقتصادی، و دیپلماسی شخصی - بررسی و تحلیل میکند.
زمینه تاریخی و استراتژیک مذاکرات
روابط آمریکا و اوکراین از زمان الحاق کریمه توسط روسیه در سال ۱۳۹۳ و آغاز جنگ تمامعیار در اسفند ۱۴۰۰، به یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی واشنگتن تبدیل شده است. در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ (۱۳۹۹-۱۳۹۵)، او با فشار بر زلنسکی برای تحقیق درباره جو بایدن، رویکردی جنجالی را به نمایش گذاشت که به استیضاحش منجر شد. با بازگشت او به قدرت در دی ۱۴۰۳، وعده پایان سریع جنگ اوکراین به یکی از شعارهای کلیدی کمپینش تبدیل شد. این وعده، همراه با دیدگاه او مبنی بر کاهش تعهدات نظامی آمریکا در خارج، الگوی مذاکراتی او را شکل داده است.
از سوی دیگر، زلنسکی که از سال ۱۳۹۸ رهبری اوکراین را بر عهده دارد، با چالش حفظ حمایت غرب در برابر تهاجم روسیه روبهروست. اوکراین که به شدت به کمکهای نظامی و مالی آمریکا وابسته است، در مذاکرات با ترامپ در موقعیتی شکننده قرار دارد. نشست ۹ اسفند ۱۴۰۳ در کاخ سفید، که به درگیری لفظی میان دو رهبر منجر شد، نقطه عطفی در این روابط بود و الگوی مذاکراتی ترامپ را به وضوح نشان داد.
محورهای اصلی مدل مذاکراتی ترامپ
۱. فشار تاکتیکی: استفاده از تهدید و قطع حمایت
یکی از بارزترین ویژگیهای مدل مذاکراتی ترامپ، استفاده از فشار تاکتیکی برای وادار کردن طرف مقابل به پذیرش خواستههایش است. در نشست ۹ اسفند ۱۴۰۳، او و جِیدی ونس، معاونش، زلنسکی را به دلیل عدم قدردانی کافی از کمکهای آمریکا مورد سرزنش قرار دادند. همان زمان نیویورک تایمز گزارش داد که ترامپ به زلنسکی هشدار داد: «یا معاملهای امضا میکنی، یا ما کنار میکشیم.» این تهدید با توقف موقت ارسال کمکهای نظامی در ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ همراه شد که فشار مضاعفی بر کییف وارد کرد.
در ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ نیز، ترامپ در مصاحبه با انبیسی اعلام کرد که اگر ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، به مذاکرات صلح تن ندهد، تعرفه ۵۰ درصدی بر نفت روسیه اعمال خواهد کرد. این رویکرد دوجانبه - فشار بر اوکراین و تهدید همزمان روسیه - نشاندهنده استراتژی «چماق و هویج» اوست که در دوره اولش نیز دیده شده بود.
این در حالی است که فشار تاکتیکی ترامپ ریشه در دیدگاه او مبنی بر «هنر معامله» دارد که در کتابش با همین نام در سال ۱۳۶۶ تشریح شده است. او با ایجاد حس فوریت و ناامنی در طرف مقابل، سعی میکند موقعیت خود را به عنوان بازیگر مسلط تثبیت کند. کارشناسان این روش را «مذاکره از موضع قدرت» توصیف میکند که هدفش وادار کردن طرف ضعیفتر - در اینجا اوکراین - به پذیرش شرایط بدون مذاکره طولانی است.
چه آنکه این تاکتیک در کوتاهمدت نتیجه داد و زلنسکی در ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ در پستی در شبکه X اعلام کرد که آماده مذاکره و امضای توافق معدنی است. با این حال، واشنگتن پست هشدار داد که این فشار ممکن است اوکراین را به پذیرش شرایطی مانند واگذاری منابع طبیعی یا پذیرش کنترل روسیه بر مناطق اشغالی وادار کند که حاکمیتش را تضعیف کند.
۲. استفاده از اهرمهای اقتصادی: معاملهگری به جای اتحاد استراتژیک
محور دوم مذاکرات ترامپ، تأکید بر معاملهگری اقتصادی به جای تعهدات استراتژیک بلندمدت است. در نشست ۹ اسفند، قرار بود توافقی امضا شود که به آمریکا دسترسی به منابع معدنی کمیاب اوکراین - مانند لیتیوم و اورانیوم - را بدهد. گاردین گزارش داد که این توافق بخشی از استراتژی ترامپ برای جبران هزینههای کمک نظامی آمریکا بود. با این حال، پس از درگیری لفظی، این توافق لغو شد، اما در ۱۳ اسفند، زلنسکی آمادگی خود را برای امضای آن اعلام کرد.
ترامپ در سخنرانی ۱۴ اسفند در کنگره اعلام کرد که اوکراین «به زودی به میز مذاکره خواهد آمد» و از این توافق به عنوان ابزاری برای پایان جنگ یاد کرد. او همچنین پیشنهاد داد که آمریکا میتواند نیروگاههای هستهای اوکراین را تحت کنترل خود درآورد، پیشنهادی که جذابیت تجاری برای او دارد.
این رویکرد نشاندهنده تغییر پارادایم در سیاست خارجی آمریکا از حمایت بیقیدوشرط از متحدان به یک مدل تجاری است. ناظران سیاسی این را «دیپلماسی معاملهمحور» مینامد که در آن منافع اقتصادی کوتاهمدت بر تعهدات امنیتی بلندمدت اولویت دارد. بر خلاف دوره بایدن که کمکها بدون شرط مستقیم اقتصادی بود، ترامپ از اوکراین به عنوان یک شریک تجاری مینگرد، نه یک متحد استراتژیک.
این تاکتیک، زلنسکی را در موقعیتی دشوار قرار داده است. از یک سو، اوکراین برای ادامه جنگ به حمایت آمریکا نیاز دارد؛ از سوی دیگر، واگذاری منابع ممکن است اعتراضات داخلی را برانگیزد. این در حالی است که برخی سیاستمداران اوکراینی این توافق را «باجدهی» تلقی میکنند. با این حال، فشار اقتصادی ترامپ اوکراین را به سمت پذیرش این شرایط سوق داده است.
۳. دیپلماسی شخصی: استفاده از روابط و نمایش قدرت
دیپلماسی شخصی، سومین محور مدل مذاکراتی ترامپ است که در آن او از روابط مستقیم با رهبران و نمایش اقتدار برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند. در تماس تلفنی ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ با زلنسکی، او از مکالمهای «عالی» سخن گفت و در شبکه Truth Social نوشت که دو رهبر «در مسیر درستی» هستند. با این حال، نشست ۹ اسفند نشان داد که این دیپلماسی میتواند به سرعت به تنش منجر شود. در این نشست، او زلنسکی را به «بیاحترامی» متهم کرد و خواستار عذرخواهی شد.
ترامپ همزمان با پوتین نیز تماسهایی داشته و در ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ اعلام کرد که پوتین «سیگنالهای قوی» برای صلح نشان داده است. او در عین حال لحن خود را نسبت به پوتین نرمتر کرد و گفت: «ما همیشه رابطه خوبی داشتیم»
با این حال، دیپلماسی شخصی ترامپ ترکیبی از تملق و تهدید است که به شخصیت او وابسته است. کارشناسان روابط بین الملل، این را «مذاکره نمایشی» مینامد که در آن، او با برجسته کردن نقش خود به عنوان میانجی، سعی در کسب اعتبار سیاسی دارد. برخلاف دیپلماسی سنتی که بر نهادها تکیه دارد، مدل او بر روابط فردی متمرکز است. رویکردی که در دوره اولش نیز مانند مذاکرات با کیم جونگ اون دیده شد.
این تاکتیک در کوتاهمدت زلنسکی را وادار به عقبنشینی کرد، اما به گفته گاردین اعتماد اوکراین به آمریکا را تضعیف کرده است. از سوی دیگر، نرمش نسبی با پوتین ممکن است به نفع روسیه تمام شود، چیزی که متحدان اروپایی آمریکا را نگران کرده است.
تحلیل روندهای کلی و الگوی مذاکراتی ترامپ
مدل مذاکراتی ترامپ با رویکرد بایدن تفاوت اساسی دارد. بایدن بر حمایت بیقیدوشرط و تقویت ناتو تمرکز داشت، در حالی که ترامپ از اهرمهای فشار و منافع اقتصادی استفاده میکند. کارشناسان این را «بازگشت به دیپلماسی قرن نوزدهمی» میداند که در آن، قدرتهای بزرگ بر اساس منافع خود نه ارزشهای مشترک عمل میکنند.
از سوی دیگر زلنسکی در این مدل، به جای یک شریک برابر، به یک بازیگر وابسته تبدیل شده است. کارشناسان استدلال میکند که فشارهای ترامپ، اوکراین را مجبور به پذیرش شرایطی کرده که ممکن است به ضرر حاکمیتش باشد. این در حالی است که زلنسکی در مصاحبه با فاکس نیوز تأکید کرد که به دنبال «صلح عادلانه» و نه صرفاً پایان جنگ است.
این الگو، متحدان اروپایی آمریکا را نگران کرده است. همان زمان گاردین گزارش داد که رهبران فرانسه و بریتانیا پس از نشست کاخ سفید، حمایت خود از اوکراین را افزایش دادند. از این رو هشدار میدهد که اگر این مدل به توافقی منجر شود که به نفع روسیه باشد، نظم پساجنگ جهانی دوم تضعیف خواهد شد.
در همین حال، کارشناسان معتقدند که موفقیت این مدل به توانایی ترامپ در متقاعد کردن هر دو طرف بستگی دارد و تهدیدهای او علیه پوتین هنوز آزمایش نشده و ممکن است بهویژه با توجه به سابقه نقض تعهدات از سوی روسیه به نتیجه نرسد.
ترامپ در مذاکره چگونه رفتار میکند؟
در یک سطح تحلیل، مدل مذاکراتی دونالد ترامپ با اوکراین و زلنسکی، ترکیبی از فشار تاکتیکی، معاملهگری اقتصادی، و دیپلماسی شخصی است که هدفش پایان سریع جنگ اوکراین به هر قیمتی است. این رویکرد در کوتاهمدت زلنسکی را به پذیرش شرایط واداشته، اما پایداری آن در بلندمدت نامعلوم است. نیویورک تایمز پیشبینی میکند که اگر این مدل به توافقی منجر شود که اوکراین را تضعیف کند، واکنشهای داخلی و بینالمللی شدیدی در پی خواهد داشت.
از سوی دیگر، موفقیت این الگو به تعادل میان فشار بر اوکراین و روسیه بستگی دارد. اگر ترامپ نتواند پوتین را به عقبنشینی وادار کند، این مدل ممکن است به یک شکست دیپلماتیک تبدیل شود. در نهایت، این الگو نشاندهنده تغییر در سیاست خارجی آمریکا به سمت یک رویکرد عملگرایانه و کمتر ایدئولوژیک است که ممکن است پیامدهای گستردهای برای نظم جهانی داشته باشد. اما آیا این مدل به صلح پایدار منجر خواهد شد یا صرفاً یک نمایش سیاسی دیگر از ترامپ است؟ پاسخ به این پرسش به تحولات ماههای آینده بستگی دارد.