زندگی عشایری بیخ گوش پایتخت

زندگی عشایری بیخ گوش پایتخت

گوی خبر- دوره گرما را زیر آسمان دشت لار و علف چر‌های حاشیه جاده تهران- چرمشهر سر کرده‌اند و حالا گله را به روستا می‌آورند تا با ته چره زمین‌های گل کلم کاری و محصول مراتع گیاهان خودروی روستا‌های جنوب پایتخت دوره سرما را طی کنند. با آن که تمام بهار و تابستان را زیر سیاه چادر و کیلومتر‌ها آن طرف‌تر از ده لپه زنک و کنارگرد و زیوان به پروار دام مشغول بوده‌اند، حالا هم تا بتوانند مرتعی برای خورد و خوراک دام اجاره کنند زیر سقف آسمان در چادر‌های برزنتی تاب می‌آورند و در همسایگی پایتخت پر دود و دم به رسم ایل و عشیره کوچ نشین خود روزگار می‌گذرانند:

حاج علی و ایل و طایفه اش از آخرین گله‌داران ایل هداوند بودند که ١٠-١٢ روز پیش چادرهای‌شان را از دشت لار جمع کردند و راهی لپه زنک شدند. راهشان دراز بوده و تا گله و زار و زندگی‌شان را از لابه لای ویلا‌های سبز شده در گردنه لار و مراتع جاجرود و دهات لواسان بگذرانند و به قله‌های رشته‌کوه البرز در ورودی روستای لپه زنک برسند، دیگر برای آنها و گله رمقی باقی نمانده، اما انگار بسیاری از آنها در ده هم نمی‌توانند از آسمان دل بکنند و به بهانه چوپانی گله‌های‌شان میان مرتع هم برای زندگی خود و نگهداری احشام چادر‌هایی جمع‌وجور برپا می‌کنند. اگر اهل و عیال حاج علی چند روزی را دور از او در خانه بگذرانند، حتما برای ذبح گوسفند و به راه کردن بساط کباب الاسیخ و لای پلوی پر از گوشت بزغاله و سبزی راهی مرتع می‌شوند. در میان زنان هداوند در چیدن و خشک کردن تنگس و هوم و دیگر گل و گیاهان خوراکی کمتر کسی به پای زهرا خاتون می‌رسد. در دوره ییلاق هم که دست زهرا خاتون به سبزی کوهی تازه نمی‌رسد، با پاشیدن مشتی سبزی خشک شده بر روی برنج و گوشت دیگ لای پلو، خوراکی تدارک می‌بیند که جوانتر‌های ایل آن را با پیتزا و لازانیای محبوب پایتخت‌نشینان تاخت نمی‌زنند.

بانوی دامدار نمونه ایل

از چادر‌هایی که موقع گرما در صفرآباد علم کرده بودند هنوز تک و توک باقی مانده و با آن که هوا رو به سردی می‌رود چند گله را به آغل‌های کنارگرد و زیوان نکوچانده‌اند. صفرآباد خلوت و بی‌هیاهو در حاشیه جاده تهران-چرمشهر نشسته و علف چر‌های آن تنک و کم‌برکت شده‌اند، ولی هنوز هم ته مانده کشت و کار مراتع و زمین‌های صیفی کاری آن آنقدری هست که گله گرسنه نماند. در گوشه کنار صفرآباد از سیاه چادر‌های سنگین تابیده با موی بز خبری نیست و در دشت‌های آن چادر‌های برزنتی علم کرده‌اند که بدون میخ و تیرک هم برقرار می‌مانند. از وقتی خانواده معصومه کلکو چادر‌ها را از صفرآباد جمع کردند و گله را به زیوان بردند چندان نمی‌گذرد. در دامداری‌ای که او در همسایگی خانه ویلایی اش برای دوره ییلاق گله روبراه کرده، بساط پرواربندی زمستانه بره‌ها کم‌و کسری ندارد و یونجه‌های‌تر و تازه که هر روز هم هزاران تومان وجه رایج مملکت بر ارزش آنها افزوده می‌شود، چاشنی خوش خوراکی است که او در کنار ته بساط مراتع به ١۵٠ راس گله می‌خوراند. شب‌های زادوولد می‌ش‌ها خوش‌ترین روز‌های دختر‌ها و پسر جوان معصومه بانو است و بعد از دوره پرواربندی زمستانه اگر یکی از بره‌های پرواری به فروش برسند یا به تیغ سلاخی قصاب سپرده شوند، اشک چشم آنها تا مدت‌ها خشک نمی‌شود، ولی معصومه بانو که از سوی مسئولان در میان ایلیاتی‌های ری به‌عنوان دامدار نمونه برگزیده شده، چندان یقین ندارد که مشکلات فراوان زندگی عشایری فرزندانش را از ادامه مسیر گذشتگان ایل منصرف نکند.

جوانانی نه‌چندان ایلیاتی

عمو رحیم از موسفیدکرده‌های عشایر روستای قنبرآباد است و ییلاق و قشلاق گله پربرکتش را در همین حوالی پایتخت می‌گذراند، اما وسط دوره قشلاق هم اگر هوای پایتخت‌نشینی به سر بچه‌ها بیفتد و او و گله را به هم وابگذارند گلایه و شکایتی نمی‌کند و به اختلاط‌های مجازی با آنها قناعت می‌کند. به قول عمو رحیم دختران ایل امروزی شده‌اند و در دشت‌های ییلاقی هم وقتی از درس و مشق‌شان فارغ می‌شوند، به‌جای نشستن پای‌دار پلاس‌بافی و قالی‌بافی نقاطی را که اینترنت پرسرعتی دارند، پیدا می‌کنند تا از طریق مشاغل دنیای مجازی روزگار بگذرانند، ولی فاطمه بانو هنوز هم به رسم گذشته زنان ایل کلکو در دوره ٦ ماهه قشلاق ایل، حتما یکی، دو فرش یلمه یا قالی طرح قابی از دار پایین می‌آورد تا در دوره ییلاق آنها را بفروشد. فاطمه بانو کنار عمو رحیم به پیری رسیده و عمری را به ییلاق و قشلاق و هروله در میان دشت لار و روستای گذرانده، اما هنوز هم چهارستون تنش برقرار است و طعم کره و دوغی که توی مشک پوست بزی اش درست می‌کند در میان زنان ایل زبانزد است.
‌بیشتر بخوانید:کوچ‌نشینان تهران به قشلاق می‌روند

-------------------------------------------------------------

مقاله

یادداشت

گزارش