چو ایران نباشد، تن من مباد..

دلنوشته ای از فاطمه طایی خبرنگار سمیرم

گوی خبر- فاطمه طایی/ در این دوازده روز، نه فقط خاک وطن، که دل‌هایمان زیر آتش ایستادگی می‌تپید. دوازده روز اضطراب، آژیر، شب‌های بی‌خواب و چشم‌هایی که به آسمان دوخته شد، مبادا موشکی بر سر کودکی فرو افتد.

اما در دل همین شب‌های سراسیمه، مردمی قد برافراشتند که از تبار ققنوس‌اند. زن و مرد، پیر و جوان، با نانی در دست و پرچمی در دل، نگذاشتند دشمن در خانه امید رخنه کند. دست در دست هم، قلب به قلب، کوچه به کوچه از خانه‌ و خاکشان دفاع کردند، بی آنکه لرزه‌ای بر زانوی غیرتشان بیفتد.

مادرانی که با اشک، فرزندانشان را راهی کردند و پدرانی که بی‌صدا اما پابرجا، خاک را بوسیدند. کودکانی که ترس را با لبخند شکستند و نوجوانانی که از کتاب، شمشیر ساختند برای مقابله با دروغ‌های جنگ روانی.

آری، اینجا ایران است؛ جایی که حتی زیر موشک، زندگی متوقف نمی‌شود، ایمان خاموش نمی‌شود، و امید، در هر صدای اذان و زنگ مدرسه، دوباره متولد می‌شود.

دشمن آمد تا بترساند، اما ما "بیدارتر" شدیم. آمد تا خاموش کند، ولی ما "روشن‌تر" درخشیدیم. چون در رگ‌های‌ ما خون وطن می‌جوشد، و تا جان داریم، ایران خواهیم ماند.

ما مردم این سرزمین، سربازان خاموش نبردیم؛ وفاداران ساکت تاریخ. حتی اگر صدای‌مان به فریاد نرسد، اما قلب‌مان با صدای ایران می‌تپد.

و من می‌گویم:

اگر قرار باشد درختی باشم، دوست دارم ریشه‌ام در این خاک باشد.
اگر قرار باشد شعری باشم، بیت اولم ایران است.
و اگر قرار باشد بمیرم در راه خاکی بمیرم که خون شهیدان، آن را سبز نگه داشته.

نویسنده: 
فاطمه طائی

گفتگو